ملبس کردن. پوشیده داشتن. پوشیدن. بچیزی فرا گرفتن چیزی را، مستور داشتن، نهان کردن. پوشیدن. پوشیده داشتن. مخفی کردن. تعمیه. (تاج المصادر) : ادغام، پوشیده کردن چیزی در چیزی: چنانکه دیدم چندیست که من آنجا رسیدم و سوی هندوستان خواهد رفت و از من پوشیده کرده، میگوید بغزنین خواهم بود یکچند. (تاریخ بیهقی ص 667)
ملبس کردن. پوشیده داشتن. پوشیدن. بچیزی فرا گرفتن چیزی را، مستور داشتن، نهان کردن. پوشیدن. پوشیده داشتن. مخفی کردن. تعمیه. (تاج المصادر) : ادغام، پوشیده کردن چیزی در چیزی: چنانکه دیدم چندیست که من آنجا رسیدم و سوی هندوستان خواهد رفت و از من پوشیده کرده، میگوید بغزنین خواهم بود یکچند. (تاریخ بیهقی ص 667)
پریشان کردن. برهم زدن: بنالم از غم این روزگار و این آکفت که هرچه بد سبب شادی و نشاط برفت. سپید شد سر و اقبال و سال روی بتافت زمانه حال بشولیده کرد و بخت بخفت. (از تاریخ بیهق)
پریشان کردن. برهم زدن: بنالم از غم این روزگار و این آکفت که هرچه بد سبب شادی و نشاط برفت. سپید شد سر و اقبال و سال روی بتافت زمانه حال بشولیده کرد و بخت بخفت. (از تاریخ بیهق)
منقلب کردن. به طغیان برانگیختن. به شورش داشتن. شوراندن: پسرعم خویش را بنزدیک تو فرستاد تا آن ملک را شوریده کند. (قصص الانبیاء ص 226). تشویش، شوریده کردن. (دهار). لبس، شوریده کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، شیفته ساختن. منقلب کردن. شیدا ساختن: شوریده کرد ما را عشق پریجمالی هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی. خاقانی
منقلب کردن. به طغیان برانگیختن. به شورش داشتن. شوراندن: پسرعم خویش را بنزدیک تو فرستاد تا آن ملک را شوریده کند. (قصص الانبیاء ص 226). تشویش، شوریده کردن. (دهار). لبس، شوریده کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، شیفته ساختن. منقلب کردن. شیدا ساختن: شوریده کرد ما را عشق پریجمالی هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی. خاقانی