جدول جو
جدول جو

معنی ژولیده کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ژولیده کردن
(چُ گُ زَ دَ)
پراکنده کردن. پریشان کردن موی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وُ)
ملبس کردن. پوشیده داشتن. پوشیدن. بچیزی فرا گرفتن چیزی را، مستور داشتن، نهان کردن. پوشیدن. پوشیده داشتن. مخفی کردن. تعمیه. (تاج المصادر) : ادغام، پوشیده کردن چیزی در چیزی: چنانکه دیدم چندیست که من آنجا رسیدم و سوی هندوستان خواهد رفت و از من پوشیده کرده، میگوید بغزنین خواهم بود یکچند. (تاریخ بیهقی ص 667)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پریشان کردن. برهم زدن:
بنالم از غم این روزگار و این آکفت
که هرچه بد سبب شادی و نشاط برفت.
سپید شد سر و اقبال و سال روی بتافت
زمانه حال بشولیده کرد و بخت بخفت.
(از تاریخ بیهق)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ مَ کَ / کِ دَ)
منقلب کردن. به طغیان برانگیختن. به شورش داشتن. شوراندن: پسرعم خویش را بنزدیک تو فرستاد تا آن ملک را شوریده کند. (قصص الانبیاء ص 226). تشویش، شوریده کردن. (دهار). لبس، شوریده کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، شیفته ساختن. منقلب کردن. شیدا ساختن:
شوریده کرد ما را عشق پریجمالی
هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(چِکْ کَ / کِ کَ دَ)
درهم و پریشان شدن. رجوع به ژولیدن شود
لغت نامه دهخدا
ملبس کردن پوشیدن فرا گرفتن چیزی را، مستور داشتن، نهان کردن مخفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
ایجاد کردن پدید آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژولیده کردن
تصویر پژولیده کردن
اذیت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
زاستن
فرهنگ واژه فارسی سره
پدیدآوردن، ایجاد کردن، فرآوردن، ساختن، خلق کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
لإنتاجٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
Manufacture, Produce, Spawn
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
fabriquer, produire, engendrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
herstellen, produzieren, erzeugen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
לייצר , לייצר , להמליץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
پیدا کرنا , پیدا کرنا , پیدا کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
উৎপাদন করা , উৎপাদন করা , জন্ম দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
kutengeneza, kuzalisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
üretmek, doğurmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
제조하다 , 생산하다 , 낳다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
製造する , 生産する , 産む
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
उत्पादन करना , उत्पन्न करना , उत्पन्न करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
виробляти , породжувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
memproduksi, menghasilkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
ผลิต , ผลิต , คลอด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
produceren, voortbrengen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
производить , порождать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
fabbricare, produrre, generare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
fabricar, produzir, gerar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
制造 , 生产 , 产卵
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
produkować, rodzić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
fabricar, producir, criar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی